هرمنوتيك حقوقي*/مترجم:بهروز جندقی**
چكيده
هرمنوتيك حقوقي رشتهاي است كه به مطالعه فرايند تفسير متون حقوقي ميپردازد. در اين مقاله، سابقة هرمنوتيك حقوقي، به زمان تدوين كلاسيك حقوق يونان و روم باستان ارجاع داده شده و ظهور آن با رواج و پذيرش حقوق روم در قرون وسطي همزمان دانسته شده است. حفظ، تفسير، و انتقال متون مهم حقوق روم منجر به ظهور رشته خاص هرمنوتيك گرديد. در دورههاي بعد و به ويژه در دوران بحران يا نوسازي سنت حقوقي، مشكلات متن، تفسير و معنا در قوانين، منجر به احياي دغدغهها و سنتهاي هرمنوتيك حقوقي گرديد. در بخش نخست اين مقاله، ريشه لغوي واژه هرمنوتيك تشريح و پس از آن تاريخچه كوتاهي از هرمنوتيك حقوقي بيان ميگردد. در بخش دوم، رابطه هرمنوتيك و حقوق مورد بررسي قرار ميگيرد. فلسفه زبان، رويه قضايي و هرمنوتيك, بخش سوم مقاله را تشكيل ميدهد؛ در همين بخش تعريف گادامر از هرمنوتيك حقوقي و مشكلات فرا روي هرمنوتيك مورد بررسي قرار ميگيرد. در بخش پاياني مقاله مبحثي به نام هرمنوتيك حقوقي انتقادي عرضه ميگردد كه در آن، رويكردهاي مختلف مكاتب نوين حقوقي نسبت به مشكل تفسير متون حقوقي مورد بررسي قرار گرفته است.
واژگان كليدي: حقوق ـ هرمنوتيك ـ تفسير
هرمنوتيك حقوقي از راه مقايسه با رشته مرتبط با آن يعني خطابه قضايي (forensic rhetoric) كه عبارت از مطالعه, استدلال و متقاعدسازي شفاهي در دادگاه است به مطالعة تفسير و معناي حقوق مكتوب ميپردازد. بهترين تعريف براي هرمنوتيك حقوقي اين است كه رشتهاي است كه به مطالعه متن ميپردازد و سابقة آن به زمان تدوين كلاسيك حقوق يونان و روم باستان باز ميگردد. هر چند واژة هرمنوتيك برگرفته از پيامآور خداي ــ هــرمس ــ است و ارسطو آن را براي عنوان يك اثر خـــود در رابطه با منطق تفسير به كار برده (Peri hermeneias) اما هرمنوتيك در واقع با رواج و پذيرش حقوق روم در قرون وسطي ظهور يافت. سنت حقوقي روم به طور عمده سنتي مبتني بر ius scriptum يا حقوق مكتوب و متشكل از قوانين و مقررات مدوّن بود. حفظ، تفسير، و انتقال متون مهم حقوق روم منجر به ظهور رشته خاص هرمنوتيك گرديد. كار آن حفظ، مقابله، ترجمه و به كارگيري متنهاي پراكندة قديمي و خارجي (لاتين) مربوط به سنت حقوقي در شرايط كنوني و بومي بود كه به لحاظ زمان و مكان بسيار متفاوت از شرايط اصلي حقوق مكتوب بود. در دورههاي بعد و به ويژه در دوران بحران يا نوسازي سنت حقوقي، مشكلات متن، تفسير و معنا در قوانين، منجر به احياي دغدغهها و سنتهاي هرمنوتيك حقوقي گرديد.
1ـ حقوق، لغتشناسي و هرمنوتيك
نخستين معناي واژة ”هرمنوتيك“ برگرفته از نقش خداي يونان، هرمس، است كه گفته شده پيامهاي خدايان را به عالم فاني ميآورد. هرمس زبان خدايان را به صورت گفتار انسانها ترجمه ميكرد و به همين دليل به اتفاق همتاي لاتيني خود, مركوري،* نماد كار ترجمه بين نظامها، زمانها و مكانهاي مختلف گرديد, تا جايي كه هرمس حامل و ابلاغ كننده سخنان، فصاحت و اقتدار خدايان بود و وظيفه او هميشه به مسئلة حقوق پيوند خورده بود. هرمنوتيك، بنا بر كليترين تعريف خود، مشكل معنا و تفسير را با دسترسي به منبع الهي و روح تمام قوانين بشري شناسايي نمود. پس هرمنوتيك، فن تفسير را با فن آشكارسازي و ترجمة پيامهاي غريب يا پنهانِ خداوند يا نويسنده ديرآشناي قوانين مرتبط ساخت. هر چند الگوي عمدة هرمنوتيك ادبيِ پس از دورة يونان و روم باستان، الگوي الهياتي بود و به تعبير و تفسير متون مقدس و شرعيات يا قوانين كليسا اهتمام داشت، اما سنتي از هرمنوتيك حقوقي نيز به موازات آن وجود داشت. الگوي عرفي هرمنوتيك حقوقي در آغاز و تقريباً به طور متناقض, پيرامون دو مجموعه قوانين عمدة حقوق روم، ”الواح دوازدهگانه“(The Twelve Tables) متعلق به قرن پنجم قبل از ميلاد و ”مجموعه قوانين مدني“ (Corpus iuris civils) متعلق به قرن ششم شكل گرفت. اين دو مجموعه قوانين، اگرچه از نظر شكل كاملاً متفاوت بودند، هر دو ميكوشيدند مجموعه قوانين الهي و مطلق را به گونهاي بيان كنند تا نيازي به تفسير نباشد. الواح دوازدهگانه، به موضوعات حقوقي مورد اختلاف مـــيپرداخت و هدف از آن اين بود كه با استفاده از كتابت، حل و فصل اين گونه مسايل را از دست پاپ، كه مفسر قوانين بود، خارج كند. امپراتور روم شرقي، ژوستنين،* نيز مجموعه قوانين گستردة حقوق روم را به طور رسمي اعلام كرد و اين دستور خود را ضميمة آن نمود كه: ”هيچ كس ـ نه آنهايي كه در حــال حاضر مجري قـوانين هستند و نه آنهايي كه در آينده مـجري قانون خواهند بود ـ نميتواند تصور نگارش تفسير بر اين قوانين را به خود راه دهد“؛ اندكي بعد در توضيح آن، آورده شد كه تفسير و تحريف قانون يكسان تلقي ميشود. بنابراين حقوقدان يا كسي كه در حوزة هرمنوتيك حقوقي كار مــيكرد، در اصل بايد قانون را شناخته و از آن اطاعت مـــيكرد نه اينكه آن را تفسير مينمود؛ دقيقاً به دليل آنكه مرجعيت قانون بسيار بيشتر از هر گونه تفسير بود.
اما هرمس, سارق هم بود: او كلام خدايان را سرقت كرده در بافتي سكولار و نو ارايه كرده بود. گذر زمان و تغيير شرايط و اوضاع و احوال اجراي قوانين، مقتضي تفسير آن است. هر جا كه شرايط تغيير ميكرد يا زمان باعث ميشد كه حقوق مكتوب كمتر با بافت جديد تناسب داشته باشد، قاضي مجبور بود نخست با استفاده از فرض و سپس با قياس، آن را اجرا نمايد. بنابراين فن هرمنوتيك به طور پنهان به صورت مكمل حقوق مكتوب و وضع معاني جديد در قالب بازسازي متن عمل ميكرد و ضمناً اختيار قانونگذار را به سرقت ميبرد هرچند اين كار در پوشش نظارت يا در قالب خودپنهانسازي مفسر حقوقي صورت ميگرفت.
هرمنوتيك حقوقي، در دورههاي يونان و روم باستان، و به ويژه در زمان پذيرش حقوق روم در قرون وسطي يا ”انقلاب قرن دوازدهم در تفسير“ از حيث بازسازي واژه شناختيِ ”حق“ يا معناي لغوي و تحتاللفظي متون حقوقي, شكل اجراي عملي به خود گرفت. به دليل محدوديت ناشي از ممنوعيت تفسير، مفسرين قانون فقط ميتوانستند قوانين حقوقي را به لحاظ دستوري و گرامري و به صورت كلمه به كلمه شرح و توضيح دهند. كار آنها هماهنگ و نظاممند ساختن ميراث قديمي و پراكندة متون قانون از طريق درك جزئيات آن به گونهاي عميقتر و يافتن راههاي اِعمال آن در شرايط و بافت عصرِ بعد بود. شارح، نمونة ايدهآل مفسر حقوقي، كارشناس متبحر معنا اما گمنام، و لغتشناس در زمينة حقوق بود كه ادعا داشت بدون هر گونه مداخله بين لفظ قانون و هدف آن، شرايط و قواعد حقوق مكتوب را بازسازي و هماهنگ ميكند. به اين ترتيب، هرمنوتيك، رشتهاي بود كه از سنت و متن حفاظت ميكرد.
2ـ هرمنوتيك و حقوق (jurisprudence)
شخصيتهايي نظير هرمس و مركوري همچنين حكايت كننده از گذر و تغيير، تردستي، و پرواز كلمات هستند: هرمس ومركوري هم نگهبان هستند و هم اجازة ورود ميدهند، هم
حفظ ميكنند و هم خَلق. بُعد ديگر هرمنوتيك حقوقي به سرعت و گريز يا گذر يك قانون
مربوط ميشود؛ قانوني كه هميشه داراي دو چهره يا تقسيم شده بين منابع الهي و انساني خود تلقي ميشد. بنابراين هرمنوتيك با جادو يا هنر نمايش حقوقي و به گفتة كوك، (Coke) با واژههاي مندرج در قانون نيز ارتباط دارد كه در پس ظاهر عوامانه خود قاموسي از معاني هنري و
حقايق عالمانه را پنهان ساخته است. از اين لحاظ هرمنوتيك همواره به طور بالقوه رويهاي سياسي و مداخلهگرايانه بوده كه طي آن مفسر قانون، معاني جديدي را خلق ميكرد و كاربردهاي
جديدي را براي ـ به قول بيكن (Bacon) ـ نثر سرد، واژههاي خسته يا حروف مردة حقوق
مدون به كار ميبرد. اين مفهوم قويتر و مدرنتر هرمنوتيك حقوقي در واكنش به روش تفسير لفظي توسعه يافت و بيشتر از طريق كشف مجدد سنت و قانون يونان و روم باستان در دورة رنسانس ظهور يافت. اومانيسم حقوقي، روش تفسير لفظي را كه مبتني بر عدم تفكر يا
احترام ”احمقانه“ به گردآوري و افزودن بر حقوق روم در دورة پس از يونان و روم باستان بود، به باد انتقاد گرفت و در عوض به منابع باقيمانده از خود حقوق روم روي آورد. اومانيسم به جاي اطاعت كوركورانهاي كه شارحين از متن و لفظ قانون ميكردند، به دنبال فهم قانون بر اساس
بافت بيان تاريخي آن بود. به گفتة فرانسوا هاتمن، (Francois Hotman) حقوق روم الگوي مناسبي براي حقوق جديد نبود, بلكه بيانگر منافع اموال و امتيازات بورژوازي روم بود و آن را بايد
بر اساس همان بافت اجتماعي و سياسي درك كرد (و به همان بافت محدود نمود). قواعد
روش هرمنوتيك حقوقي كه به وسيلة اومانيستها ابداع شد و ژاك كوژاس، (Jacques Cujas) آندريا آليچاتو، (Andrea Aliciato) و فرانسوا هاتمن در اروپاي برّي و كريستوفر سنت
جرمن (Christopher St German) و بعدها سِر فرانسيس بيكن (Sir Francis Bacon) و سِر ادوارد كوك (Sir Edward Coke) در انگلستان اهتمام خاص به آن داشتند مستلزم حساسيت واژهشناختي و آگاهي به معاني بياني بسيار قويتري بود.
نمونة بارز هرمنوتيك دورة رنسانس، رسالهاي در باب مجموعة قوانين روم شمارة 16/50
(Digest 50.16) با عنوان De verborum significatione (دربارة معني واژهها) بود. هر چند رسالههايي از اين دست همچنان تفسير منابع حقوق يونان و روم باستان و شرايط و قواعد سنتِ متني بودند، اما از مجرد متن سنت پيشين بسيار فراتر رفته و به تشريح نظريههاي تفسير كه هم در روش و هم در دامنة دلالت منضبط (disciplinary reference) تا حد زيادي از سبك شرح قوانين تجاوز ميكرد، پرداختند. نخستين ويژگي اين گونه هرمنوتيك در درك آگاهانة حقوق به عنوان سنت و تفسير، هم به صورت مكتوب و هم غير مكتوب، و نيز به عنوان مفهوم و دلالت نهفته است. اصل كليدي تفسيري در رابطه با اين رويكرد در مجموعه قوانين روم شمارة 17/3/1 (كِلسيوس) آمده است كه: ”دانستن قانون، دانستن واژههاي مندرج در قانون نيست، بلكه شناخت قدرت و نفوذ آن است»
[vim ac potestatem]. به عبارت ديگر، واژههاي مندرج در قانون با ”دليل اصلي“، ”قصد“، ”علت“، ”منطق“، ”هدف“، و ”مفهوم واقعي“ آن مقايسه شده است. تغيير شديد گذشته و ويژگي از هم گسيختگي بقاياي متني آن هر دو حقوقدان را به روي آوردن به هرمنوتيك انتقادي مجبور ساخت كه ميتوانست مفهومي نهفته با روح قانون را به معناي تحتاللفظي بيفزايد؛ معنايي كه
فقط با مكمل يا استنباط زباني و با درك معاني پنهان و ژرف يعني ادراك ضمني (subintellectio) ميتوانست دريافت شود. به طور خلاصه، نقش اين گونه هرمنوتيك، تكميل كمبود بقاياي
متني قانون و بازآفريني مفهومي كاملتر با به كارگيري مجموعة وسيعي از فنون لغتشناختي و تاريخي است.
دومين ويژگي بارز حقوق هرمنوتيك در انواع روششناسي است كه براي انطباق و توضيح معاني نامكتوب (labile ratio) متن حقوقي ارايه شده است. زماني كه به طور صريح مشخص شد شرايط و قوانين وضع شده در متون قديمي را هرگز نميتوان در بافت زباني و شرايط اجتماعيِ منازعات جديد به طور مستقيم، يا بدون تفسير
يا ”مداخله“ اِعمال كرد، كار هرمنوتيك آن شد كه در حقوق به دنبال چيزي بيش
از مطالب صرفاً مكتوب باشد. به همين منظور، رسالههاي مربوط به معاني مبتني بر بافت (De verborum significatione), مجموعهاي گسترده از فنون تفسير را ارايه كردند كه برگرفته از انواع مختلف رشتههاي ديگر بود. تاريخ، لغتشناسي، منطق و معاني و بيان منبع اصلي گسترش و نوآوري در ارتباط با حقوق مُجاز براي اراية نظاممند فنون تكميل و تفسير مبتني بر بافت بودهاند. هر چند هيچ قواعد استانداردي براي تفسير
(construction) معناي حقوقي از لابلاي خطوط قانون وجود نداشت، مجموعهاي از روشها و بافتها ارايه گرديد كه هنوز در تفسير حقوقي معاصر نقش دارند. به خصوص اينكه تفسير معناي متن، از نقد لغتشناختي خود متن آغاز ميشود و بعد به سوي تفسير مجدد آنچه كه به اجمال ميتوان به بافت زباني، حقوقي و معاني بياني طبقهبندي كرد، حركت ميكند. بافت زباني به تحليل ريشهشناختي و نيز قواعد دستوري تركيب جمله اطلاق ميشود. بافت حقوقي صرفاً به استفاده از قياس در بسط و گسترش قوانين اطلاق نميشود بلكه اصول و قواعد و قوانين محلي و آداب و رسوم نيز بايد به متن خاصي كه تابع تفسير است، ربط داده شود. در نهايت اينكه، بافت معاني بياني نه تنها به شكلهاي مختلف مجاز و استعاره اشاره دارد كه با آن، معنا بر اساس بافت و كاربرد تغيير ميكند، بلكه به طور خاص به معاني حقوقيِ قصد قانونگذاران (mens legis) و معناي واقعي يا انگيزه گفتار آنها نيز اطلاق مـيشود.
3ـ فلسفة زبان، رويه قضايي و هرمنوتيك
موارد مختلف احياي هرمنوتيك حقوقي در دوره پس از رنسانس، معمولاً با بحرانها و نوسازي سنت حقوقي توأم بوده و به ويژه با جنبشهاي تدوين قوانين يا ديگر اصلاحات حقوقي ارتباط داشته است. قرن نوزدهم به ويژه شاهد احياي روش هرمنوتيك پان اروپايي در ادبيات و علوم انساني به طور عام و در حقوق به طور خاص بود. توجه ويژة هرمنوتيكِ حقوقي جديد به جايگاه زبان و معنا با رشد دولتهاي صنعتي مدرن توأم گرديد. هر چند الگوهاي درك متن هنوز مبتني بر مفاهيم الهياتي و حقوقي پيشين در باب تعبير و تفسير بود، اما توجه سكولارتر فلسفة حقوق، توجه به جايگاه معنا در ظرف تكوين علم حقوق بود.
يك مدل هرمنوتيك به برداشت تفسيريِ شارح از متون قطعي و معتبر مربوط
ميشد. براي مثال، هرمنوتيك بسيار محدود كننده كه دور تا دور مجموعه قوانين
ناپلئون* شكل گرفت، تصريح ميكرد كه كل معنا را فقط بايد از متن قانون گرفت و نه هيچ جاي ديگر. در همين راستا، جرمي بنتام (Jeremy Bentham) در انگلستان معتقد بود كه تدوين قانون ميتواند مسئلة تفسير حقوقي را از اختيار مطلق و دلبخواهانه قضات حقوق عرفي بگيرد و آن را به شكل متون ساده، روشن و جامع از قوانين حقوقي به مردم بازگرداند. اما تدوين قانون فقط راه حلي موقت براي هرمنوتيك در باب تفسير و مرور زمان و تغيير بافت و شرايط بود. عدم قطعيت زباني به ناچار باز هم مشكلاتي را در زمينة يافتن معاني نانوشته كه از مفهوم ظاهري يا قانون فراتر رفته يا جاي آن را ميگرفت، به وجود آورد. نكتة جديد در مورد هرمنوتيكِ پسا روشنگري اين بود كه فلسفة
زبان و به ويژه پديدهشناسي، علوم اجتماعي، زبانشناسي، و نقد ادبي جايگزين سنتهاي قبلي لغتشناسي و معاني و بيان گرديد كه به عنوان رشتههاي اصلي به كمك حقوق آمـــده بودند. با اين حال، اين نكته داراي اهميت است كه وقتي هانس ـ جورج گادامر (Hans-George Gadamer) يا اميليو بتي، (Emilio Betti) ــ دو فيلسوف بزرگ هرمنوتيك در قرن بيستم ـ ، به تعريف هرمنوتيك ميپردازند، قانون را در قلب اين رشته قرار ميدهند. به گفتة گادامر، قانون، نمونة عالي مشكل تاريخي نگارش است و به همان اندازه كه براي رابطة ميان مفهوم تاريخي و كاربرد جديد، و رابطه ميان متن و حكم اهميت محوري دارد، براي بيان مناسب مشكل معنا نيز داراي اهميت محوري است.
به گفتة گادامر، مشكل هرمنوتيك، مشكل قانون است؛ مشكل خلق معاني جديد از مطالب قديمي و متفاوت سنت است. حقوقدان به گونهاي حاد با اين مشكل روبهرو ميشود و در نتيجه مجبور ميگردد با سازگار نمودن روح سنت با نيازهاي جوامع جديد، آن را حل كند. از نظر گادامر، هرمنوتيك حقوقي ميتواند با شناخت پيشداوريها يا قضاوتهاي پيشيني كه تاكنون سنت بر اساس آنها با نمونههاي جديد برخورد ميكرد، مشكل معناي سنت را حل كند. عقيدة گادامر مبني بـــر ”طرحبندي پيشيني نگرش اروپايي ما“ به طور عمده بر برداشت هايدگر از زبان، و به ويژه زبان فلسفي يونانيها متكي بود كه بر اساس آن، زبان به مثابة رمزي بود كه از قبل مُهر متافيزيك و معناهايي بر آن زده شده بود كه سنت بعدي عمر خود را با آن سپري كرده است. به نظر گادامر، و به گونهاي تقريباً متفاوت، به نظر بتي، وجود پيشينيِ معناي زباني، مشكل حقوقي اقدامات مربوط به اِعمال قانون را به طور كامل حل نكرد؛ به اين معنا كه نه سنت زباني و نه رويه قضايي هيچ يك نتوانست به طور كامل تعيين كنندة مورد جديد باشد. برداشت هرمنوتيكي از درك و فهم (verstehen) همچنين مستلزم اين فهم پويا بود كه خلق و گسترش معاني از راه دستيازي به روح سنت حقوقي «از طريق نمايان ساختن معاني ”اصلي“ به روش هرمنوتيك» (و طبق نظريه گادامر) و از طريق «استفاده از استدلال به روش قياسي» (طبق نظريه بتي) اجتنابناپذير است.
4ـ هرمنوتيك حقوقي انتقادي
رويه قضايي و رابطة غالباً گسسته بين هنجارها يا قوانين با احكام و شيوههاي عمل همواره تلاشهاي مختلف نوگرايان در تدوين علم حقوق را با مشكل روبهرو ساخته است. هرمنوتيك و مشكلات مربوط به زبان و مشكلات نگارش به شكل كليتر، تهديدي دائم براي نظاممند سازي حقوقيِ سنت حقوق عرفي، به طور خاص بود. اين ادعا كه حقوق از مجموعهاي منسجم و واحد از قوانين ثابت و قطعي شكل گرفته است، از آنجا كه مبتني بر يك مجموعه قوانين نبوده بلكه بر مجموعة مختلفي از قوانين موضوعه، احكام صادره، عرفها، اصول، و اصطلاحات فرضي ديگر استوار گشته است، همواره به لحاظ هرمنوتيكي بياساس بوده است. هر چند سنت پوزيتيويستي حقوق گاه در تفسير حقوق به عنوان نظامي از قوانين, به آزادي عمل، verstehen يا ”نگرش دروني“ خاصي قايل شده اما مفهوم نظام حقوقي، به طور مثال در اثر نظريهپرداز حقوقي اتريشي، هانس كلسن، (Hans Kelsen) به گونهاي ارايه شده كه هرگونه برداشت محكم هرمنوتيك از نظرية حقوق كنار گذاشته ميشود.
واكنش تاريخگرايانه (historicist) و به طور كاملتر, واكنش هرمنوتيكي نسبت به نظريههاي پوزيتيويستي و صورتگرايانه (formalistic) در باب حقوق, با شرح و بسط اولية آنها مصادف بوده است. اين گونه واكنشها نسبت به علم حقوق چه بسا به طور كلي محافظهكارانه بوده است، مانند هرمنوتيك حقوقي تاريخگرايانه فردريك كارل وان ساويني (Friedrich Karl Von Savigny) از آلمان، كه در آغاز قرن نوزدهم كوشيد با طرح مكتب تاريخي حقوق با تدوين قوانين روبهرو شود. اما گرايش ديگر هرمنوتيك، انتقاديتر و سنتشكنتر بود. آنچه را كه ميتوان هرمنوتيك حقوقي انتقادي ناميد كه مبتني بر رشتههاي متفاوتي از قبيل جامعهشناسي، زبانشناسي، و روانكاوي است، وجود هر مجموعه واحد قانوني در سطح نظامهاي اجتماعي را نفي ميكند؛ همچنين امكان معاني ”درست“، عيني يا واحد حقوقي را در سطح تفسير متن زير سؤال ميبرد. نخستين جلوة سياسي نوعي از هرمنوتيك حقوقي انتقادي همراه با جنبش حقوقي رئاليست آمريكا در دانشكدههاي طراز اول حقوق در آمريكا در اوايل قرن بيستم ظهور يافت. هرمنوتيك حقوقي رئاليست كه به طور عمده به مسايل مربوط به تفسير قوانين موضوعه و چگونگي صدور حكم در محاكم ميپرداخت به اولويت قضاوت يا روية دادگاه بر هنجارهاي مكتوب قايل بود و به طور تلويحي يا مستقيم بر عدم قطعيت معناي حقوقي و نقش خلاق كلية اقدامات مربوط به قانون تأكيد مينمود.
زماني كه رئاليسم حقوقي به بافت شفاهي و غيرضروري دادگاه توجه مينمود و به اين شكل اعتقاد سادهلوحانه به علم حقوقِ مبتني بر متن را به چالش ميكشيد، متعاقب آن, هرمنوتيك حقوقيِ انتقادي تقريباً به طور انحصاري به عدم قطعيت يا تعيينناپذيري حقوق مكتوب تأكيد داشت. هرمنوتيك جديد كه به شكلي گوناگون در نظريه نژادي انتقادي، حقوق فمينيستي و پژوهشهاي حقوقي انتقادي يافت ميشود و مخالف عينيت متن حقوقي است، به ترتيب بر حسب قوميت، جنسيت و سياست بيان ميشود. يكي از اهداف اصلي هرمنوتيك حقوقيِ انتقادياي كه بيشتر بر اساس نظريههاي عدم قطعيت متن بنا شده، سياسي كردنِ حقوق از راه نشان دادن خصوصيت انعطافپذير و بسته به تشخيص روية مبتني بر متن بوده است. متن حقوقي نوعي نگارش و كاربرد كنشي زبان يا ecriture است و بايد به معناي دقيق كلمه پيش از واگذار شدن يا افزون بر واگذار شدن به نوع يا سنت علم حقوق تحليل شود. از اين لحاظ، گرايش هرمنوتيك حقوقي انتقادي بر آن است كه با متن حقوقي به صورت يك فرم ادبي برخورد كند و آن را تابع رشتهها و تجزيههايي نمايد كه هم اكنون ادبيات و علوم انساني در راهِ يافتن معناي متن چنين ميكند. به پيروي از سنت هرمنوتيك اومانيستي، اما با به كارگيري شكل بيان رشتههاي جديد, تلاش حقوق انتقادي بر آن بوده كه زبان حقوقي را هم به بيعدالتي و هم به نقض لفظي و استعاري قانون ارتباط دهد. بنابراين هدف هرمنوتيك حقوقي اراية اصولي اخلاقي براي قرائت حقوقي و نگارش قانون است؛ اصولي كه به طور ايدهآل متن را به حكم، لفظ را به عمل، و در كليترين نمود فلسفي خود، حقوق مكتوب را با محدوديتهاي عدالت مرتبط ميسازد.
* اين مقاله ترجمه نوشتاري است با عنوان «Legal Hermeneutics» به قلم پيتر گودريچ كه در دائرة المعارف فلسفي راتليج به چاپ رسيده است.
** مترجم و پژوهشگر.
* مركوري (Mercury) اسطورة روم و پيامرسان خدايان كه يونانيان به او هرمس ميگفتند؛ (مترجم).
* فلاويوس ژوستنين ((Justinian, امپراتور روم شرقي يا بيزانس و باني تدوين قوانين رومي(565-483 م)؛ (مترجم).
* مجموعة قوانين ناپلئون(Code Napoleon) در سال 1804 م در فرانسه تدوين شد؛ (مترجم)